تنهایی

ساخت وبلاگ

يك تصادف كوچك
خاموش روشن! تاريك روشن! سياه سفيد !
صداي برخورد دلخراشي مغزها را خاموش و چشم ها را متوجه به خود مي كند .گوش ها در پي جستجوی صدایی که شنیده می شود و پس از آن دیگر چیزی دیده نمی شود.  دست برای گرفتن پایه ای محکم که تعادل نخستین را به وجود آورد. چشم و گوش ها ميان تاريكي  و روشنايي به جست و جو مي پردازند . عقل خاموش مي شود  و در تلاش براي پیدا کردن روشنایی مي باشد که چه حادثه ای رخ داده است.  همه جا سياهي فرا مي گيرد. گرد و غباری در فضا منعکس می شود. برخی عطسه می کنند و برخی سرفه. عده ای نیز آهی بلند می کشند و لباس خود را تمیز می کنند تا اگر چیزی بر آن نشسته باشد را پاک کنند. بسیاری نیز بی خیال از آن جا می گذرند. مثل همیشه. انگار که هیچ حادثه ای رخ نداده است.
شايد لحظه اي آرامش نياز باشد تا روشنایی و آن گاه واقعیت همه جا را  فرا بگيرد. همه منتظر آن لحظه هستند. هیچ کس کاری نمی کند. همه می خواهند زودتر بدانند که چه روی داده است. تا فرو نشستن گرد و خاک مدتی نه چندان طولانی می گذرد و حوصله ها را سر می برد. این هم می تواند برای مدتی عده ای را سر گرم کند.
 يك تصادف . یک برخورد. یک حادثه. این که چیزی نیست. هر روز از این چیزها رخ می دهد. به جاي كمك كردن هر كس نظري مي دهد. بسياري نيز بي خيال بي توجه از آن چه رخ داده از آن جا مي گذرند . انگار كه آرزويي بيهوده از ذهن يك ابله گذشته باشد. یکی داد می زند که " کمک! کمک! کمک کنید. به کمکتان نیاز داریم. " هیچ کس متوجه منظور او می شود. یک تصادف کوچک که این همه داد و بیداد نیاز ندارد. دوباره داد می زند. " کمک. دارند می میرند! دارند می سوزند. در میانشان بچه هست. زن و کودک می باشد" می خواهد گریه کند. اشک از چشمانش بیرون آمده اما کسی نمی بیند. او هم یک غریبه است!
   چشم ها در شگفتي ! يك نفر در ميان گرد وخاك بر پاخاسته و يا ناخواسته براي بسياري ، تند و بي پروا گم مي شود. شايد روشنایي  و سفيدي مرگ به همراه بياورد. مگر مي توان دست روي دست گذاشت و انتظار كشيد. در این زمان . در این جا که مکان تصادف می باشد، انتظار کشیدن بیهوده ترین کار می باشد. مردمی دیده می شوند که همه کار بیهوده ای می کنند به غیر از کمک کردن که یک نفر این کار را می کرد ! با مشت های پر از خاک  پشت سر هم بر سر خود می زد. می گفت " کمک! کمک !" کسی نبود که کمک کند. همه نگاه می کردند!
از میان گرد و خاک نمایان می شود. گرد و خاکی که بوی مرگ می دهد. بوی سوختن که هنگام عبور از کنار کبابی چنین حسی به تو دست می دهد " این جا می توان شکمی را از عزا درآورد. "
  مرد  با سرعت بيرون مي آيد . می گوید. در حالی که نفسش دارد از شمردن می افتد. « چند نفر بيايند . بايد مجروحان را بيرون كشيد . زن و بچه هم هست! اگر کسی کمک نکند هیچ کس سالم نمی ماند.  همه می سوزند!» دوباره بر مي گردد . کسی متوجه نمی شود. هيچ كس به كمك نمي رود . هيچ كس از جايش تكان نمي خورد. بسياري از آن جا مي روند. مگر آتش سوزی هست که بسوزند. ماشین آتش نشانی می رسد!
چند نفر دوربین هایشان را بیرون آورده اند . عکس می گیرند. فیلم برداری می کنند. یک نفر هم  با گوشی آن چه را که می بیند گزارش می کند! صحنه ها هر لحظه دلخراش تر می شوند. گرد و غبار هر لحظه کم تر می شود. حالا چشم به خوبی می بیند و گوش ها هر صدایی را می شنود. اما کسی گوش نمی کند. هیچ کس نمی خواهد به درستی ببیند. کسی نیست که یک لحظه دلش نرم شود. شاید همه در مقابل پرده ی سنما ایستاده اند. از این فیلم ها زیاد دیده اند. این فیلم نیز تمام خواهد شد!
 مرد در حالی که بچه اي بر روی دستانش قرار دارد از میان تاریک و روشن تصادف بيرن مي آيد. شايد تنها اين سالم باشد یا نه ! هيچ معلوم نيست ! مهم نیست! همه اش یک بچه است! اگر عمرش به این دنیا باشد زنده می ماند. چند نفر می روند. چند نفر دیگر از راه می رسند. هر کس چیزی می گوید. تماشاگران هر لحظه بیش تر می شوند! مسابقه ی خوبی است. عجب صحنه ایست!
مرد بچه را با فاصله از صحنه ی تصاف بر روي زمين مي گذارد  و دوباره بر مي گردد. اما پیش از آن که از آن جا دور شود نگاهی معنا دار به آن می اندازد. سرش را به نشانه ی افسوس تکان می دهد!  چند نفر بالای سرش می روند. عکس می گیرند. فیلم برداری می کنند. بچه تکان نمی خورد. رنگش تغییر کرده است. سوخته است. آرام است. دم و بازدمی ندارد. لباسش خونی شده است. لباسی در بدن ندارد. همه اش یک بچه است!
 فضا كم كم روشن مي شود . آن قدر روشن که همه مطمئن می شوند روز است ! گرد و خاك مي خوابد . صحنه تصادف بسيار دل خراش نشان مي دهد . عده اي هجوم مي برند . بسیاری نیز از آن جا دور می شوند. به ما ربطی ندارد. پليس از راه مي رسد . دنبال شماره ی ماشین است! گواهینامه ای در کار نیست! ماشین کارت ندارد. از بنزین مجانی استفاده کرده اند. سهمیه ی بنزین شان خیلی زود سوخت!
صداي آژير آمبولانس شنيده مي شود که در حال نزديك شدن است. همیشه صدایش زودتر از خودش می آید. این همان معنای مرگ است ! اگر کمی زودتر می آمد. او هم نمی تواند زودتر از وظیفه اش در محل حاضر شود. باید چند بار خبرش بدهند
همه نااميد آه و ناله سر مي دهند .  اشك در چشم هاي مرد حلقه مي زند . به گوشه اي مي رود . خود را روي زمين مي اندازد. به صحنه نگاه مي كند . به بچه نگاه مي كند . تكان نمي خورد. همه بايد بيمرند. مشتي خاك بر مي دارد. از جايش بلند مي شود . آن را به سوي صحنه ي صادف پرتاب مي كند . در جهت مخالف مي رود. بوي دود فضا را پر کرده است!  
دو تا ماشین سوخته دیده می شود که دارند از میان آن ها جسد های چند نفر را بیرون می آورند. جسد ها را یکی یکی در کنار هم بر روی زمین می گذارند. به درستی مشخص نیست که زن یا مرد هستند. اما همه مطمئن هستند که انسانند. چند تا انسان سوخته و شبیه به هم شده اند. مرگ انسان ها را  شبیه به هم می کند
همه اش یک اندازه اند. از بس سوخته اند چیزی ازشان نمانده است که از ظاهر بتوان تشخیص داد جسد مرد یا زن یا بچه اند. چه فرقی می کند. چند تا انسان سوخته است و مانند هم شده اند
چند نفر داشتند گریه می کردند. آمبولانس رسید. آتش نشانی هم رسید. مغازه دارهای اطراف و شرکت ها کارشان را تعطیل کردند و دور صحنه جمع شدند. هر کس چیزی می گفت . همه نظر می دادند!
بقالی می گفت " جناب سروان من خودم اول از همه دیدم. داشتم مشتری راه می انداختم که یک مرتبه دیدم دو تا ماشین بهم برخورد کردند. گرد و خاک همه جا را گرفت. بعدش دود بود. "
سروان نگاهی بهش می اندازد. بقال چیزی نمی گوید. یکی از کارمند های بانک که با نفس نفس زدن خودش را رسانده بود گفت " عجب تصادفی بود. بد جوری بهم برخورد کردند !" کمی که نزدیک تر می آید . سروان به جسدها اشاره می کند. کارمند ساکت می شود.
همه با هم حرف می زنند. داستان را برای هم تعریف می کنند. همه می گویند ما دیدیم. من اول دیدم. در دو متری من بود. اگر یک ذره جلوتر بودم من هم الان در میان این جسدها بودم. من هم دیدم یک مرتبه دود همه جا را گرفت.
در میان این هیاهو یک نفر داشت جسد ها را می شمرد . بلند گفت " جسد ها ده تاست" آن یکی گفت " نه! من خودم شمردم یازده تا ست"  یکی از بلند تر گفت " آن بچه که آن جا گذاشته اند یادتان رفت شمارش کنید "
مردی که جسد بچه را بیرون آورده بود به جمعیت نزدیک می شود می گوید " جسدها همه اش یکیست! " آب دهانش را به سوی جمعیت پرتاب می کند و می رود!

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 80 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 5:13

سعی کن وقتی چشماتو میبندیبهش فکر نکنی وقتی میخوابی خوابشو نبینی
وقتی جایی میری خاطراتشو مرور نکنی

وقتی کسی رو میبینی با اون مقایسه نکنی
وقتی حرف میزنی یاد حرفای اون نیوفتی
سعی کن
فقط به آینده فکر کنی و یادی از گذشته نکنی
اگه بهش فکر کردی تو چشات پر اشک نشه
اگه یه روز دیدیش هول نکنی
اگه محلت نذاشت دلت نشکنه
اگه دلت شکست جار نزنی فقط اینو یادت باشه که هرکسی حق انتخاب داره
و هرکاری اگه از رویه اجبار باشه دیگه قشنگ نیست و به دل نمیشینه
حالا که اون رفت و تنهات گذاشت و رفت سعی کن خودت باشی اون تو رو نخواست و یکی دیگرو انتخاب کرد شکستنتو دید ولی محل نذاشت دیگه باید بزرگ شی به آینه نگاه کن پیر شدی نمیخوای غصه خوردن رو تموم کنی یادت باشه خدا توقلب های شکسته جا داره پاشو هنوزم وقت داری زندگی کنی و خوشبخت باشی همیشه یادت باشه اون رفت!
پس دیگه تمومش کن

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 104 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:46

دیگه کی بود که دخترها مسخرشون کنه و دخترا به چی می خندیدن؟ ؟

 

۲.دیگه کی بود که بره واسه خونه نون بخره؟

 

۳. دیگه کی بود که هی شماره بده و منتظر بمونه؟

 

۴.دیگه کی بود که دخترا تحویلشون نگیرن؟

 

۵.دیگه کی واسه دافا کادو بخره؟

 

۶. دیگه کی بود که اگه یه روز از خونه نزنه بیرون مامان و بابا هی بهش بگن تا کی مفت خوری میکنی؟

 

۷.دیگه کی بود که ۲ سال بره سربازی؟

 

۸. دیگه کیه که عرضه گرفتن دیپلمشم نداشته باشه و هرجا بری خواستگاری با شرمساری بگی سیکله؟

 

۹.دیگه کی بود که جوراباش عین دهنش بد بو باشه؟

 

۱۰.دیگه کی بود که رقیب بابا باشه یعنی عمرا عزیز بابا بشه؟

 

۱۱. دیگه کی بود که وقتی همه میرن مسافرت مواظب خونه باشه؟

 

۱2-دیگه کی بود که با دیدن دخترها دست وپایش شل بشود؟

 

۱3-دیگه کی بود که دخترها خرش کنند؟

 

۱4-دیگه کی بود که دخترها سرشون داد بزنند؟

 

۱5-دیگه کی بود که ساعت 7صبح مثل کشیکی ها دم در خونه دختر ها واسته؟(ونگهبانی بده؟)

 

۱6-دیگه کی بود که داداش دخترها به باد کتکش بگیره؟

 

۱۷-دیگه کی بود که بابا هر روز عین خر ازش کار بکشه؟

 

۱۸. دیگه کی مامانا رو دق می داد؟

 

۱۹.دیگه به کی می گفتن اوا خواهر ببخشید برادر ؟

 

۲۰. اگه پسرا نبودن کی شلوار کردی می پوشید بیاد تو کوچه ؟

 

۲۱. اگه پسرا نبودن کی مجنون می شد ؟

 

۲۱. اگه پسرا نبودن کی خونه رو می کرد باغ وحش؟

 

۲۲.دیگه تو دانشگاه استاد کیو ضایع می کرد؟

 

۲۳. دیگه کی خالی می بست ؟

 

۲۴.اگه پسرا نبودن کی چرت وپرت می گفت ؟

 

۲۵. اگه پسرا نبودن کی کرم می ریخت ؟

 

۲۶. اگه پسرا نبودن کی ابروهاشو بر می داشت ؟

 

۲۷. اگه پسرا نبودن کی تو کلاس می رفت گچ می یاورد؟

 

۲۸.اگه پسرا نبودن کی اشغالا رو می ذاشت جلوی در؟

 

۳۰.کی زشت ترین موجود دنیا میشد؟

 

۳۱. کی نمره تک کلاسو میگرفت؟

 

۳۲.کی شهریور میومد مدرسه؟

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 93 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:44

تو برای من مثل خواهر می مونی! یعنی: خیلی زشتی!!!
فاصله سنیمون کمی زیاده! یعنی خیلی زشتی!!!
من به تو علاقه به اونصورت ندارم! یعنی خیلی زشتی!!!
من الان تو موقعیت بدی از زندگیم هستم! یعنی: خیلی زشتی!!!
من دوست دختر دارم! یعنی: خیلی زشتی!!!
تقصیر تو نیست ، تقصیر منه! یعنی: خیلی زشتی!!!
من الان توجهم به کارمه! یعنی خیلی زشتی!!!
من تصمیم گرفتم مجرد بمونم! یعنی خیلی زشتی!!!
بهتره فقط با هم دوست معمولی باشیم! یعنی بطور وحشتناکی زشتی!!!

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 59 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:42

تصویر متحرک : ببینید این دختران با نوع خاص پوشش لباس شان چگونه باعث خطای دید ما می شوند!

.

.

.

.

.

.

.

ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 30 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:33

مرد يعني:

مرد یعنی کار و کار و کار و کار
یکسره در شیفت های بیشمار
مثل یک چیزی میان منگنه
روز و شب از هر طرف تحت فشار
مرد موجی است هی در حال دو
جان بر آرد تا برآرد انتظار
او خودش همواره در تولید پول
لیک فرزند و عیالش پول خوار
با چه عشقی دائما در چرخشند
گرد شهد جیب او زنبور وار
چون که آخر شب به منزل می رسد
خسته اما با لبانی خنده بار
جای چای و یک خدا قوت به او
می شود صد لیست در پیشش قطار
از کتاب و دفتر و خودکار ، تا
اسفناج و پرتقال و زهرمار
آن یکی می خواهد از او شهریه
این یکی هم کفش و کیفی مارک دار
هر چه می گوید که جیبم خالی است
هر چه می گوید ندارم ، ای هوار
نعره می آید : "به ما مربوط نیست
ما مگر گفتیم ماها را بیار"
مرد یعنی آن که با پول و پله
می شود در خانه ، صاحب اعتبار
مرد یعنی سکته ، یعنی سی سی یو
ختم مطلب ، مرد یعنی جان نثار
خلقتش اصلا به این درد بود
تا درآرد روزگار از وی دمار

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 52 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:30

زمین خوردن چه زیباست اگر برای بوسیدن پای مادر باشد ....

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 86 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:28

زمستان سردی بود... عقابی با جوجه هایش غذایی برای خوردن نداشت...

عقاب تکه تکه گوشت بدن خود را کند وبه جوجه ها داد....

زمستان تمام شد و عقاب مرد....

اما جوجه ها زنده ماندند و گفتند: خوب شد که مرد خسته شدیم از این غذای تکراری......

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 58 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:20

چقدر عجیبه که تا وقتی مریض نشی کسی برات گل نمی آره...
 
چقدر عجیبه که تا وقتی گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه...
 
چقدر عجیبه که بی بهانه کسی هیچوقت برات هدیه نمی خره...
 
چقدر عجیبه که تا وقتی فریاد نکنی کسی به طرفت بر نمی گرده...
 
چقدر عجیبه که تا وقتی بچه نباشی کسی برات قصه نمی گه...
 
چقدر عجیبه که تا وقتی بزرگ نباشی کسی به قصه ات گوش نمی ده...
 
چقدر عجیبه که تا وقتی قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد...
 
چقدر عجیبه که تا وقتی نمردی کسی تو رو نمی بخشه...

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 47 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:19

دختر: شنیدم داری ازدواج می کنی .. مبارکه .. خوشحال شدم شنیدم..

 

پسر: ممنون...انشالله قسمت شما..

 

دختر: می تونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام؟؟؟

 

پسر: چی می خوای؟

 

دختر: اگه یه روز صاحب یه دختر شدی می شه اسم منو روش بذاری؟

 

پسر: چرا؟ می خوای هر موقع که نگاش می کنم ..صداش می کنم درد بکشم؟؟

 

دختر: نه.. !! آخه دخترا عاشق باباهاشون می شن..

می خوام بفهمی چقدر عاشـــــقت بودم...!

تنهایی...
ما را در سایت تنهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : رضا helboy3 بازدید : 57 تاريخ : جمعه 17 آبان 1392 ساعت: 3:14

آرشیو مطالب

خبرنامه